-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 اسفندماه سال 1389 01:13
computeram ro avaz kardam va nemidoonam chetori farsi mitoonam benvisam, faghat mikhastam begam: eyy zendegiii bizaaar az toaaam
-
...
جمعه 31 اردیبهشتماه سال 1389 03:12
یه مواقعی نبودن چقدر راحت تر از بودنه... خستم.. خیلی....
-
نمیدونم چی بگم...
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 01:52
سلام دوستای نازنینم..میدونم سالی یه بار آپ میکنم.. ولی خیلی فکرم مشغوله... دعا کنین... حال خوبی ندارممم... به یاد همتون هستم...
-
همه چی آرومه...
چهارشنبه 7 بهمنماه سال 1388 03:22
وای که چقدر احساس میکنم این آهنگ وصف حال منه... گاهی آدم یه اتفاقی تو زندگیش باید پیش بیاد که قدر اونی رو که داره بدونه... همه چی آرومه... من چقدر خوشحالم... پیشم هستی حالا به خودم میبالم... تو به من دل بستی از چشات معلومه... من چقدر خوشبختم همه چی آرومه..... مرسی از تو که توی این یک ماه با من و بی حوصلگیهام ساختی...
-
من و دانشگاه
دوشنبه 5 بهمنماه سال 1388 21:08
اون موقع ها وقتی میگفتی طرف ۲۹-۲۸ سالشه و دانشگاه میره کلی مسخره میکردمش و میگفتم سر پیری یاد درس خوندن افتاذه..حالا میبینم خودم هم یکیشونم که سی رو هم رد کردم..کار تمام وقت دارم.. درس هم تمام وقته.. دیگه جا برای هیچی نمیمونه.. بنده خدا آقای همسر همه کارای خونه رو میکنه.. تو درسهامم که همش باید بهم کمک کنه.. خیلی...
-
زنده بودن...
شنبه 3 بهمنماه سال 1388 01:43
اینو از نوشته های نم نم برداشتم.. خیلی نوشته هاشو دوست داشتم.. کاش که دوباره بیاد و بنویسه... آدمی به امید زنده است٬حتی اگر امیدی بیهوده و عبث باشد...زنده بودن را دوست میدارم٬پس امیدوار میمانم... پ.ن: حتی اگر امیدی اشتباه باشه؟؟؟
-
آغازی نو.....
پنجشنبه 1 بهمنماه سال 1388 23:36
نمیدونم.. احساس میکنم دلم میخواد دوباره بنویسم.. شاید برگشتم.. شایدم تو یه وبلاگ جدید بنویسم که اسم خودمو نداشته باشه.. دوستون دارم.....
-
ما و غربزدگی..
شنبه 28 دیماه سال 1387 02:58
۱- اونروز بابام داشت درباره ج٫مکر**ان صحبت میکرد. دادشی میگه همون مرقد امام خمینیه؟ با یه نگاه عاقل اندر سفیهی بهش میگم نهههههههههههههههه.. خمینی اینجا زندگی میکرد!!!!!! ( مامان تصحیح کرد و گفت اون جما*ران هستش!!) ۲-چند وقت پیش بحث کسی شد که اسمش کاووسه. یکی از دوستان میگه یعنی همون NIGHTMARE ، میگم نه بابا.. اون...
-
کتاب اول دبستان و قصههای این دوره و زمونه
جمعه 20 دیماه سال 1387 01:19
اینو یکی برام ایمیل کردش.. جالبه.. راستی ببخشید که جواب کامنت ها رو ندادم.الان هم خیلی لوس میشه اگه مال ۲-۳ ماه پیش رو جواب بدم.. دهقان فداکار پیر شده و احتیاج به کمک داره، در تهران مرغا هورمون خوردن خروس شدن، خروسا مامانی شدن برای مرغا عشوه میان و ناز میکنن، چوپان دروغگو عزیز شده و کلی طرفدار داره، شنگول و منگول بزرگ...
-
کنسرت کامران و هومن
پنجشنبه 16 آبانماه سال 1387 01:42
جمعه شب رفتیم کنسرت و خیلی خوب بود.از کنسرت های قبلی هزار بار بهتر بود.. البته کنسرت گذار فرق میکرد...چقدر این دو تا باحال بودند. تو رو خدا حالا نگین وای اینا گفتند ما کانادایی هستیم و از این حرفها.. من که ازشون خوشم میاد.. شکر خدا انقدر آدم غرب زده تو ایران و خارج از ایران داریم که به اینا که از بچگی اینجا بزرگ شدند...
-
وقایع اتفاقیه
جمعه 3 آبانماه سال 1387 22:44
یه مدتی ننوشتم.. یعنی حالشو نداشتم.. دیدین گاهی آدم یه جوری میشه؟ حوصله هیچی رو نداره.. من هم تو همون حال بودم.. از اون ابر سیاه ها انگار همه زندگیم رو گرفته بود.. حالا بهترم .. این هفته ای که گذشت یک کنفرانس در کلگری بود که از طرف SPE برگزار میشد..یکی از دوستان خیلی خیلی قدیمی بابا هم برای همین به کلگری اومده بودند....
-
آزادی در ایران..
دوشنبه 8 مهرماه سال 1387 19:54
اینو نگاه کنین ..جالبه.. دید متفاوت مردم ایران از آزادی... نسل جدید تهران
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 مهرماه سال 1387 09:18
من باز پست قبلیم رو نمیتونم ببینم.. شما میبینین؟؟
-
آزادی در ایران
سهشنبه 2 مهرماه سال 1387 18:20
اینو نگاه کنین ..جالبه.. دید متفاوت مردم ایران از آزادی... نسل جدید تهران
-
تابستانی که گذشت...
پنجشنبه 14 شهریورماه سال 1387 03:09
امسال بخاطر سفر ایران ما دیگه نمیتونستیم مسافرت طولانی بریم.. ولی چند تا یه روزه و یه ۴ روزه رفتیم که جای همتون خالی بود..اینها هم عکسهاش... جاده بنف Johnston Canyon Banff Lake Louise هتل لیک لوییز لیک لوییز جانستون کنیون Lake Invermere ابرها اتوبوس ( اینو بچه ها نقاشی کرده بودند) شهر بنف دختر خالم اومده بود از ایران...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 شهریورماه سال 1387 02:29
بنف
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 مردادماه سال 1387 02:32
نمیدونم چرا این پست قبلیم نشون داده نمیشه.. شما ها میتونین چیزی ببینین؟ این رو نوشته بودم: میام.. زود زود.. از ایران مهمون داریم. . راستی این هم لینک اون آهنگ ایران ایرانم که امید خوند.. لینکش دیروز به دستم رسید.. کنسرت امید ۱ کنسرت امید ۲ ( کیفیت صدا خیلی خوب نیست ولی قسمت اصلی آهنگ توشه)
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 مردادماه سال 1387 02:18
میام.. زود زود.. از ایران مهمون داریم. . راستی این هم لینک اون آهنگ ایران ایرانم که امید خوند.. لینکش دیروز به دستم رسید.. کنسرت امید ۱ کنسرت امید ۲ ( کیفیت صدا خیلی خوب نیست ولی قسمت اصلی آهنگ توشه)
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 تیرماه سال 1387 22:32
سی و دو سالم شد!
-
سالگرد ازدواج
جمعه 7 تیرماه سال 1387 21:13
True love never lives happily ever after - true love has no ending عزیز دلم امروز ششمین سالیه که من و تو ما شدیم.. مهربونم سالگرد ازدواجمون مبارک عزیزم..کلی دوست دارم! پ.ن۱: مرسی از کارت پ.ن ۲: خیلی چیزها رو نتونستم بینویسم..خودت میدونی.. پ.ن: عکسها از عروسی خودمونه!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 تیرماه سال 1387 02:37
خوب دیگه اومدم که بنویسم ایران چی شد! ما پارسال پاسپورت هامون رو فرستادیم سفارت که تجدید کنه. بعد از ۳ ماه بالاخره بهمون تحویلش ددند و من دیدم که اجازه شوهر رو نزدند توش.وقتی که وارد ایران شدیم، من از مامور گذرنامه پرسیدم که چکار باید بکنم، اون هم گفت حتما باید بری اداره گذرنامه و درستش کنی. به آقای شوهر هم گفت یادت...
-
مامان بزرگ
شنبه 18 خردادماه سال 1387 02:49
۶ سال گذشت.. روحت شاد مامان بزرگه مهربونم.. هیچوقت یادم نمیره صورت مهربونتون رو.. ۴ روز قبل از اینکه از این دنیا بری؛ بهم سفارش کردی که برای عروسیم لباسم حتما قشنگ باشه.. همه که میگن خیلی قشنگ بوده.. آقای شوهر خیلی دوستون داشت.. هنوز هم همیشه یادتون میکنه.. یادتونه بهم میگفتین از آقای شوهر ۲ برابر پذیرایی کنم! میگفتم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 خردادماه سال 1387 03:22
من برگشتم.. داستانی بودا.. از تو فرودگاه برگردوندنمون.. مملکت گل و بلبل! داستانش طولانیه!!!!بعدا میام میگم.... فعلا بای
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 اردیبهشتماه سال 1387 14:36
آییییییییییییییییییییی داره خوش میگذره...یه مسموم باحال شدم ولی.. یه روز تو بیمارستان جم بودم...!!!ولی بقیه اش خیلی خوش گذشته.. وای از رانندگی..خداست.. ولی آی خوش میگذره.. بعدا که برگشتم بازم مینویسم.....
-
روز آخر...
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 02:38
خوب من فردا پروازمه.. هنوز دارم سگ دو میزنم.. چمدونها جمع شده اند.. ۴۰ پوند اضافه بار داریم ..ولی خوشحالم که همه چیزهایی که خریده بودیم رو میبریم.. مراقب خودتون باشین.. دوستای تهرانیم: خدا رو چه دیدید..شاید از کنار هم تو خیابون رد شیم و خودمون ندونیم.. زود میام (یک ماه دیگه!) سعی میکنم از ایران چک کنم.. خیلی زیاد آپ...
-
مسافرت
جمعه 16 فروردینماه سال 1387 00:47
۱۵ روز دیگه مونده!!!!!! یوووووووهووووووووو! یه آهنگی الان اومده تو مغزم.. درباره ایران رفتنه.. یه چیزی بین آهنگ اندی و ژاکلین و مازیار و خلاصه معجونیه!!! ولی اصلش اینه که خلاصه دارم میرم به ایران.. یه میلیون و ۳۸۷۵۸۹۳۵۶۷۲۹۳۵۹۲۴۳۹ کار مونده هنوز!!!!!!! تازه شنبه دیگه عروسی یکی از دوستای خوبم هم هست؛ روز قبلش تولد یکی...
-
نوروز
پنجشنبه 1 فروردینماه سال 1387 01:24
دوستای گلم .. عید تک تکتون مبارک..برای همتون آرزوی سلامتی و موفقیت میکنم... مرسی که تو سال گذشته با من بودین.. درد دلامو گوش کردین.. از کامنتت های مهربونتون ممنونم.. سالی که گذشت خیلی اتفاقات خوب و بد داشت.. بهترینش فارغ التحصیلیم و خوب شدن داداشی و خریدن خونه بود.. بد ترینش هم که میدونین.. مریضی داداشی بود.. بهترین...
-
عید...
شنبه 4 اسفندماه سال 1386 03:19
آخرهای اسفنده.. من و داداشی مشغول مرتب کردن اتاقهامون هستیم..منتظر که مهمونهای عید بیان.. وای با چه شوق و ذوقی روزشماری میکردیم برای اومدنشون..این مهمونها عمه و دایی ما بودند که دو تا پسر دارند..یکیشون از من یه سال بزرگتر و یکیشون یه سال کوچکتر.. وای خدا چقدر بازی میکردیم.. من چون تنها دختر بودم مجبور بودم باهاشون...
-
هوای مطبوع اینجا!
سهشنبه 9 بهمنماه سال 1386 02:22
سلام.. -فقط اومدم که بگم هوا ۴۸ درجه سانتیگراد زیر صفره! چقدر خوش میگذره!! تا هفته آینده هم همینطور میمونه! -اشکال نداره..هی بیاین و بخونین و نظر ندین.. بترسین از خشم بنفشه!!!!!!!!!!!!!!!!! -کنسرت کلی خوش گذشت.مایکل عالی بود.معین بد نبود... عکسهاشو چند ساعت دیگه میذارم.. - کلی زولبیا بامیه و شیرینی گردویی و یه عالمه...
-
سوغاتی...
پنجشنبه 4 بهمنماه سال 1386 00:54
قاطی کردم دیگه.. کلی سوغاتی باید بگیریم.. لطفا راهنمایی بفرمایید.. کسانی که تو ایران هستین.. چی بیشتر دوست دارین براتون سوغاتی بیارن؟ عطر؟ لوازم آرایش؟ شکلات؟ پوشاک؟؟؟ بابا بگین دیگه... هوا بس ناجوانمردانه سرد است( یه چیزی تو این مایه ها!!!)..شنبه صبح با مامان و بابا میریم ونکوور. آقای شوهر نمیاد.. قراره شنبه شب با...