روزهای زندگی

روزهای زندگی من و تو ؛ درد و دلهام...

روزهای زندگی

روزهای زندگی من و تو ؛ درد و دلهام...

سال ۲۰۰۸

من بعد از یه میلیون سال برگشتم.. بابا بخدا میام مینویسم.. بعدش اشتباهی دستم میخوره به یه چیزی و پاک میشه.. معمولا هم به  بک سپیس میخوره!!!!!!!!! خوبه خودمم میدونم!!

این مدته اتفاق خاصی نیفتاد ولی چند تا رستوران جالب رفتیم.. برای تولد آقای شوهر رفتیم یه رستوران برزیلی.. خیلی باحال بود.. ۳۵ دلار میدی و تموم!!  یه بار سرد و یه بار گرم داره.. بعد یه آدمایی که بهشون میگن  گاچو دائم میان سر میز و انواع و اقسام کباب ها رو سرو میکنن. کباب ها رو سیخ های خیلی بزرگ هستند و هر گاچو یه جور کباب داره.. سر هر میزی هم یه چوب استوانه شکل رو مثل چراغ راهنمایی سه رنگ قرمز و زرد و سبز رنگ کرده اند. هر وقت که بازم کباب بخواد کسی؛ طرف سبزشو میذاره بالا.. هر وقت بخواد برک بگیره یا سیر شده باشه  طرف قرمز! زردش هم هنوز نمیدونم به چه دردی میخوره! اینها هم چند تا عکس از گاچو ها! البته اینجا اون رستورانی که ما رفتیم نیست. تو عکس دوم به اون استوانه که رو میز هست توجه کنین.. همون چراغ راهنماییست!!!

 

یکی دو هفته پیش هم با دو تا از دوستان  رفتیم یه شهر نزدیک اینجا به اسم بنف.. رفتیم یه رستوران که هر گوشتی که میخواستیم سفارش میدادیم و خودمون هم رو یه سنگ داغ ( ۶۰۰ درجه) میپختیمش. از اونجایی که این آقای شوهر همیشه دوست داره همه چی رو امتحان کنه؛ گوشت های عجیب غریب اردر داد. من که از فکرش حالم داشت بهم میخورد! اول میگم من و دوستان چی سفارش دادیم بعد آقای شوهر! من گوشت گاو و خرچنگ؛ دوست : گاو و مرغ؛ شوهر دوست : گاو و میگو.. آقای شوهر: مار زنگی؛ شتر مرغ؛ گوزن؛ گراز؛آهو؛ بوفالو؛ کوسه؛ سوسمار . قورباغه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! این هم عکس:

روز کریسمس هم مامان و بابا و داداشی و دوست دختر داداشی اومدند خونمون..

راستی داداشی دو هفته پیش رفت چکاپ ۳ ماهش و همه چیز خوب بود.. خدا همه مریضها رو خوب کنه ان شالله.

برای آخر فروردین داریم میریم ایران.. خیلی شوق و ذوق دارم.. یه ماه هم میمونیم... برام لطفا بنویسین مانتو چه شکلی باید بگیرم و گرنه با همون خفاشی صد سال پیش میام ها!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

پ.ن۱: این نوشته آخه چه ربطی به سال ۲۰۰۸ داشت؟؟

پ.ن ۲: من میرم کنسرت معین و مایکل!!۲۶ ژانویه!  

 

یعنی الان میخوام خودم خفه کنم..کلی براتون نوشتم پاک شد!!!!!!!!!!!!!!

از تمام شمایی که برام کامنت گذاشتین ممنونم.. ببخشید که جواب ندادم.. گاهی بهتره آدم چیزی نگه.. خدا رو شکر شرش از سر زندگیمون کم شد!!! بره که دیگه بر نگرده!!!!!

این مدته من انگار پشه تسه تسه زدتم..همش دلم میخواد بخوابم.. اصلا به طرز فجیعی همش خوابم میاد..از سر کار که میرم خونه میرم یه راست رو مبل دراز میکشم و تلویزیون نگاه میکنم.. طفلکی آقای شوهر اسم خودشو گذاشته کوزت. نمیدونم چرا اینطوری شدم!!!

مامان هفته پیش از ایران اومد و برام لیمو شیرین و گردو تازه و پسته تازه آورد. (‌ویار های منه دیگه!!).. آی مزه داد!! مدتها بود نخورده بودم.. من هم که شکمو!!!

این سال میلادی که بیاد میشه ۵.۵ سال که من ایران نرفتم.. ولی شاید برای عید با آقای همسر بریم...دلم خیلی تنگ شده برای ایران..

بالاخره یک سال و اندی بعد از تموم شدن درسم : پریروز مراسم فارغ التحصیلیم بود! حوصلم کلی سر رفت ولی خوشحالم که رفتم.. آقای شوهر ازم یه عکس گرفته در حال خمیازه کشیدن وسط مراسم!

تصمیم گرفتم برای فوق برم.. البته خیلی سخت میشه چون من از درس خوندن متنفرم!!! ولی رئیسم گفت تمام مخارجش رو سر کار میده من هم روم نشد بگم من از تنبلی نمیخوام برم فوق نه برای پولش!!!!

ژانویه معین و مایکل میان ونکوور.. شاید ما هم بریم...از مایکل خیلی خوشم میاد.. ۲ هفته دیگه هم کنسرت گوگوش و مهرداده ولی ما نمیریم.. آخه من اصلا از آهنگهای جدید گوگوش خوشم نمیاد.. لابد بریم هم همش میخواد اونا رو به خوردمون بده...

خوب من برم به بقیه کارام برسم و چرت بزنم!!

مرسی از همتون.. قول میدم از این به بعد همه کامنت ها رو جواب بدم..

تا بعد.....

از تو؛ تویی که زندگیمو بهم ریختی متنفرم.. از زندگی متنفرم.. از تویی که هر چی از زندگیم بیرونت میکنم بازم یه جوری پیدات میشه.. ای بی همه چیز.. ازت متنفرم...