روزهای زندگی

روزهای زندگی من و تو ؛ درد و دلهام...

روزهای زندگی

روزهای زندگی من و تو ؛ درد و دلهام...

سوغاتی...

قاطی کردم دیگه.. کلی سوغاتی باید بگیریم.. لطفا راهنمایی بفرمایید.. کسانی که تو ایران هستین.. چی بیشتر دوست دارین براتون سوغاتی بیارن؟ عطر؟ لوازم آرایش؟ شکلات؟ پوشاک؟؟؟ بابا بگین دیگه...

هوا بس ناجوانمردانه سرد است( یه چیزی تو این مایه ها!!!)..شنبه صبح با مامان و بابا میریم ونکوور. آقای شوهر نمیاد.. قراره شنبه شب با دوستاشون همه جمع بشن خونه ما..پ و کر بازی کنن! خدا رحم کنه.. رفته کلی هم نوشیدنی غیر مجاز!! و خوراکی خریده.. کنسرو حلزون خریده برای این طفلکی ها!

آخ جون از ونکوور کلی شیرینی ایرونی میارم...اینجا شیرینی فروشی ایرونی نیستش..میخوام قره قوروت و لواشک و سوهان قم و سیخ کباب بیارم.. فقط در نظر بگیرین چمدون من توش چه خبر میشه..کلی هم میخوام کتاب فارسی بخرم..راهنمایی کنین چی بگیرم.. کتاب داستان آبگوشتی میخوام که تو هواپیما بخونم ( راه ایران) سرم گرم بشه...حوصله کتاب فلسفی ندارم تو راه بخونم..

تازگیها اینجا ایرونی انقدر زیاد شده که اصلا نمیشه دیگه راحت حرف زد.. همیشه آدم باید مراقب باشه میره بیرون.. همه هم تا همدیگه رو میبینن با آرنج میزنن به بغل دستیشون و آروم میگن : ایرونیه!! حواست باشه.. خیلی خنده داره..یه دفعه چند سال پیش دانشجو که بودم تو یه فروشگاه لباس فروشی کار میکردم. یه روز یه خانوم ایرونی خیلی اوشکول با دوستش اومدند اونجا.. از این که خدا میدونه لباساشونو از کجا میخرند دامن رو شلوارش پوشیده بود..یه مانتو هم روش و یه روسری چرک و نامرتب.. همش هم  دلار رو به تومن تبدیل میکرد هرچی ور میداشت شیش ساعت طول میکشید با کمک دوستش تبدیل کنه.. خلاصه قرعه به من افتاد و من شروع کردم به کمک کردنش.. هیچی هم نگفتم ایرونیم..( میدونم همتون میگین حس همنوع دوستیت کجا رفته ولی اگر بعضی از تجربه هایی که من داشتم رو داشتید مثل من صبر میکردین ببینین طرف چه طور آدمیه بعد بگین بهش ایرونی هستین!)

 خانومه قدش خیلی کوتاه بود و باید میرفت از مغازه بغلی ما که شعبه خودمون بود ولی لباسهاش کوتاه تر بود ( پتیت) خرید بکنه.. هر شلواری برمیداشت ۲۰ سانت براش بلند بود..هر چی هم سعی میکردم بهش بگم بابا برو اون یکی مغازه تو گوشش نمیرفت! بعد از اینکه کلی لباس ها رو زیر و رو کرد و هیچ چی اندازش پیدا نکرد برگشت به دوستش با همون لهجه اوشکولیش گفت برو از اون یکی بپرس .این دختره ( یعنی من!) خنگه .حالیش نیست!!! منو میگی میخواستم اونجا رو رو سرش خراب کنم.. این همه باهاش وقت صرف کردم.این همه سعی کردم که تو کله پوکش فرو کنم که این لباسا اندازش نیست آخر سر هم بهم میگه خنگ!!. فقط برگشتم  گفتم :

It's not that I am KHENG, we just don't have anything that fits your unshaped body!

کلمه خنگ رو فارسی گفتم و رفتم.. کوپ کرده بود.. هی به دوستش میگفت این ایرونی بود؟؟دمشونو گذاشتند رو کولشون رفتند..هی هر چند یه بار میومدند دم مغازه از پشت شیشه نگاه میکردند.. نمیدونم دیگه چی میخواستن ...

خلاصه اینطوریه که گاهی آدم باید مراقب باشه چی میگه..

من برم .. فعلا بای...

نظرات 9 + ارسال نظر
علی پنج‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 01:01 http://roozebaad.blogsky.com

سلام
وبلاگتون عالیه
هر جا هستین موفق باشین
بای

مرسی ممنون.. شما هم همینطور...

ارسلان پنج‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 15:11 http://www.arsalanb.wordpress.com

من هم زمانی که در بلاد کفار و کشور استعمار پیر بود چنین تجربیاتی داشتم ! راستی در مورد سوغاتی بهتره لباس نیاری ، به دو دلیل اینجا مد ها بعضا با اونجا فرق میکنه و ممکن هم هست اندازه کسی نباشه ٬ بهتره عطر و ادکلن بیاری و وسیله های عجیب غریب ! مثل ماشین لباس شویی ! یا یخچال فریزر ! ( : خوبی همشهری ؟ کی میایی به ایرون ؟

فعلا که همه رای به عطر میدند! یخچال ساید بای ساید میخوای؟؟ من آخر فروردین فکر کنم..

ساندی پنج‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 19:43

سلام عزیزم
بستگی به سن سوغاتی گیرنده داره!!:دی
معمولا خانم های مسن از کرم های مخصوص صورت و دست ،قرص های ویتامین!!،لباس بیشتر خوششون میاد
خانمهای جوون هم از لوازم آرایش ،لباسهای جینگولی،جین،لوازم آرایش و عطر و شکلات خوششون میاد!
مسافرت خوش بگذره:*

مرسی از راهنماییت عزیزم..

زهرا جمعه 5 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 11:34

سلام خانومی .... واقعا بعضیا بی ادبن این ادما تو کشور خودشونم همین طورین دیروز که رفته بودم بیرون تو مغازه یه دختره زد یه گیر سرو شکست بعدم جلو مغازه داره به من گفت ای خانوم شکستیش ...میبینی ادم بی ادب بی ادبه ... اگه میخوای بیای ایران بهترین سوغتی عطر و ادکلن .و شکلاته فکر کنم

ما هم فعلا همینا رو گرفتیم!!

خانوم خانوم جمعه 5 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 13:41 http://mar5351.persianblog.ir

مسافرت رفتن یه طرف سوغاتی گرفتن یه طرف
امیدوارم بهتون خوش بگذره

دقیقا!

مامان کیانا و رایان جمعه 5 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 20:08

وای بنفشه چقدر خندیدم:):) البته میدونم تو اون موقع داشتی حرص میخوردی!!! ولی میتونم تصور کنم که چقدر شوک شدن وقتی تو فارسی پروندی:)
منم یکبار سوتی دادم!!! تو صف کش بودیم یک خانم چینی (البته بعد فهمیدم فیلیپینی ه) خیلی فس فس میکرد من داشتم غر میزدم که چقدر لفتش میده خسته شدم و .... بعد به من که رسید شروع کرد باهام فارسی حرف زدن منووووووووووووو بگی ۴ تا شاخ تا سقف بالا سرم در آمد... بعد گفت من تا قبل از انقلاب ایران زندگی میکردم و... حتی اسم خیابون ها رو یادش بود:) ... تورنتو چون خیلی ایرانی زیاده ما همیشه حواسمون هست ولی دیگه این جاش رو نخونده بودم:)
ایران خوش بگذره ... به همه سلام برسون.

تو دیگه خیلی خوش شانسی!!!مرسی.. جات خالی کلی خوش میگذرونم! تو هم به همه سلام برسون..

مامان کیانا و رایان جمعه 5 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 20:19

راستی کتاب بادبادک باز رو بگیر تا ایران یک نفس میخونیش:)
اگه فارسیش رو گیر نیاوردی انگلیسیش هم خیلی روان و ساده اس و همون قدر به آدم میچسبه.

حتما.. خیلی دربارش شنیدم..

تنها در غربت سه‌شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 08:12

بنفشه جون من میخواستم این کامنت رو بالا بزارم نشد دیگه

میگم خوبی از خودته گلم..بوس بوس

منم باهات موافقم ایرانی های اینجا یه جورین..ادم باهاشون راهت نیست. ..البته همه جور ادمی اینجا پیدا میشه

راستی وقتی از ایران اومدم ..اومدم برات یه کامنت بزارم ..که برگشتم..وقتی دیدم که نوشتی داری میری.. هم برات خیلی خوشحال شدم..هم ارزو کردم کاش منم تازه می خواستم برم ایران..بغض کردم...ایشالا که بهت خیلی خیلی خوش بگذره

راستی لوازم ارایش رو مردم تو ایران مصرف نمیکنن..جای شام وناهار میخورن..من که کلی بردم..مصرفشون خیلی زیاده

حنانه دوشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 14:40

عالیه بنفشه جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد